محل تبلیغات شما

چشم وا کردم و دیدم که خدایم تو شدی


دفتر پر غزل خاطره هایم تو شدی

 

در سرم نیست بجز حال و هوای تو و عشق


شادم از اینکه همه حال و هوایم تو شدی

 

درد من دوری از توست بغل وا کن عشق!


تا بگویم به همه قرص و دوایم تو شدی

 

دورم از دین خود و قبله ی من گم شده و


معبد و قبله ی من، ذکر دعایم تو شدی

 

دور این میز که از خاطره هایت می گفت


باز هم بانی یخ کردن چایم تو شدی

 

خانه مسکوت غزل مرده و من بی تابم


علت زله در زنگ صدایم تو شدی

 

شاعر ؟ 

به لحظه های غم انگیز انتظار قسم

با رفتنت جهان خودم را شناختم

چرا در این چمن آن سرو من نیست

تو ,شدی ,  ,غزل ,خاطره ,دفتر ,تو شدی ,شدی   ,پر غزل ,حال و ,خاطره هایم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نایلون گلخانه تبریز